دعبل و زلفا

فرض کن من چوبه ی دارم را به دوش کشیده ام تا ببینم کجا برپایش می کنند و مرا بر آن می‌آویزند. آن وقت تو مرا از مأموران مخفی می ترسانی!؟ شجاعتِ حق گویی نداریم که گرفتار باطل شده ایم.
- من که جرأت نمی‌کنم در سرداب یا پستوی خانه هم این گونه بی پروا سخن بگویم.
- تا دقیقه ای دیگر از هم جدا می شویم. این را به یادگار از من داشته باش:
زبانی که به حق نچرخد، به درد همان لقمه در دهان و چرخاندن می‌خورغ و بس!

پ.ن: افسوس که برزخی میان حق و باطل نیست، از حق که گذشتی، دیگر هرچه هست باطل است...

#دعبل_و_زلفا
#مظفر_سالاری
#معرفی_کتاب
#کتاب_نوجوان
دیدگاه ها (۲)

۱۰۰۰ روز بی تو گذشت.....دلمان برایتان تنگ شده حاج قاسم.

ارتداد

هوای من

خادم ارباب کیست؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط